سکوهنجلغتنامه دهخداسکوهنج . [ س ُ هََ ] (اِ) خارخسک را گویند و آن خاری باشد سه گوشه . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). رجوع به شکوهنج شود.
سوزنجوالدوزگویش اصفهانی تکیه ای: genduǰ طاری: gündüǰ/ ǰavâlduz طامه ای: ganduǰ طرقی: gundüǰ کشه ای: gondüǰ/ ǰovâlduz نطنزی: jovâlduz
خارخسکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سهپهلو بهاندازۀ نخود و شاخههایی که بر روی زمین میخوابد؛ سیالخ؛ سهکوهک؛ سکوهنچ؛ شکوهنج؛ جسمی.
سکاهنلغتنامه دهخداسکاهن . [ س ِ هََ ] (اِ مرکب ) رنگ سیاهی را گویند که از سرکه و آهن ترتیب دهند و بدان جامه و چیزهای دیگر رنگ کنند و بیشتر کفشدوزان به جهت چرم رنگ کردن سازند. (بر
سکبینجلغتنامه دهخداسکبینج . [ س َ ن َ ] (معرب ، اِ) صمغ نباتی است مسخن و ملطف و جالی و محلل ریاح و اورام سلبه و مدر حیض و مسهل بلغم غلیظ و این معرب سکبینه است . (منتهی الارب ) (از