سکون یافتنلغتنامه دهخداسکون یافتن . [ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) آرامش پذیرفتن . تسکین یافتن : ایشان ... وی را بیدار و هوشیار کردندی و آن خشم و سطوت سکون یافت . (تاریخ بیهقی ).
سکونفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایستایی، توقف، ثبات، خموشی، رکود، فترت، وقفه ≠ تحرک ۲. آرام، آرامش، آسایش، قرار ۳. آرمیدن، قراریافتن
سکوندیکشنری فارسی به انگلیسیabeyance, doldrums, petrifaction, quiet, quietude, rest, standstill, stasis, stillness
سکونلغتنامه دهخداسکون . [ س ُ] (ع مص ) آرمیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). آرامش . (آنندراج ). آرام . (غیاث
سکونفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه دان عمل، آرامش، بیکاری، بطالت، یللی، بیحالی، عدم فعالیت، اینرسی، انفعال، تعادل، بیدفاعی، ناتوانی بیدقتی، غفلت، اجتناب، عدم استفاده فلج،
یافتنلغتنامه دهخدایافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج
آسودنفرهنگ انتشارات معین(دَ) (مص ل .) 1 - آرمیدن ، استراحت یافتن . 2 - سکون یافتن ، آرام گرفتن . 3 - خوابیدن ، خفتن . 4 - توقف کردن ، درنگ کردن .
وداعةلغتنامه دهخداوداعة. [ وَ ع َ ] (ع اِمص ) تن آسانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراخی زندگانی . (منتهی الارب )(آنندراج ). || (مص ) آرمیده شدن . (تاج المصادر
آرامیدنلغتنامه دهخداآرامیدن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . استراحت کردن . آسودن . ساکن شدن . (زمخشری ). آسایش یافتن . سکون . استقرار. اسکان . (زوزنی ). بیارامیدن . قرار گرفتن : نیارامد از
استقرارلغتنامه دهخدااستقرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ثبات . سکون . آرام گرفتن . (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ). ثابت شدن . (غیاث ). قرار و ثبات ورزیدن به جائی . آرمیدن . (منتهی الارب ). ق