سکنگبینلغتنامه دهخداسکنگبین . [ س ِ ک َ گ َ ](اِ مرکب ) (از: سک ، سرکه + انگبین ). رجوع کنید به سرکنگبین ، سکنجبین ، اسکنجبین . (مؤید الفضلاء). سرکه انگبین . (مؤید الفضلاء) (از ح
سکنگبینفرهنگ انتشارات معین(س کَ گَ یا گُ) (اِمر.) = سکنجبین : شربتی که از سرکه و انگبین و شکر درست کنند.
سرکنگبینلغتنامه دهخداسرکنگبین . [ س ِ ک َ گ َ ] (اِ مرکب ) از: سرکه + انگبین . سکنگبین . سکنجبین . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سکنجبین و آن مرکبی باشد از سرکه و عسل ، چه انگبین بم
سکنجبینلغتنامه دهخداسکنجبین . [ س ِ ک َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب سکنگبین و این مرکب است از سِک به معنی سرکه و از اَنگُبین به معنی شهد است و این ترکیب زمانه سابق است و فی زماننا بجای
سرکنگبینفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشربتی که از جوشاندن ۱۷۵ جزء قند یا شکر در ۱۰۰ جزء سرکه درست میشود.
سرکنگبینلغتنامه دهخداسرکنگبین . [ س ِ ک َ گ َ ] (اِ مرکب ) از: سرکه + انگبین . سکنگبین . سکنجبین . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سکنجبین و آن مرکبی باشد از سرکه و عسل ، چه انگبین بم
سکنجبینلغتنامه دهخداسکنجبین . [ س ِ ک َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب سکنگبین و این مرکب است از سِک به معنی سرکه و از اَنگُبین به معنی شهد است و این ترکیب زمانه سابق است و فی زماننا بجای
عنصلیلغتنامه دهخداعنصلی . [ع ُ ص ُ ] (ص نسبی ) منسوب به عنصل . رجوع به عنصل شود:سرکه ٔ عنصلی ، سکنگبین عنصلی . رجوع به عنصلانی شود.
سرک انگبینلغتنامه دهخداسرک انگبین . [ س ِ اَ گ َ ] (اِ مرکب ) سکنجبین معرب آن است . (رشیدی ). سکنجبین . سکنگبین . رجوع به همین کلمات شود.
خربزه ٔ هندولغتنامه دهخداخربزه ٔ هندو. [ خ َب ُ زَ / زِ ی ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندوانه . شامی . (یادداشت بخط مؤلف ) : غرغره کردن چون آب عنب الثعلب ... و کشکاب و آب خربزه ٔ ه