سکنافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آرمیدگی و اقامت در جایی.۲. (اسم) جای ساکن شدن؛ جای اقامت؛ خانه؛ مسکن.
سکنا گزیدنفرهنگ مترادف و متضادمنزل کردن، اقامت کردن، مقیم شدن، جای گرفتن، متوطن شدن، ماوا گزیدن، خانه کردن، سکونت کردن، سکونت گزیدن ≠ کوچیدن
سکناتلغتنامه دهخداسکنات . [ س َ ک َ ] (ع اِ) ضد حرکات . این جمع سکنه است به معنی سکون و استقامت باشد. (آنندراج ) (غیاث ) : فروغ خشم در حرکات وسکنات او (شیر) پیدا آمده بود. (کلیله
سکناتلغتنامه دهخداسکنات . [ س َ ک َ ] (ع اِ) ضد حرکات . این جمع سکنه است به معنی سکون و استقامت باشد. (آنندراج ) (غیاث ) : فروغ خشم در حرکات وسکنات او (شیر) پیدا آمده بود. (کلیله
حرکات و سکناتلغتنامه دهخداحرکات و سکنات . [ ح َ رَ ت ُ س َ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رفتار. کردار. مجموع حالات کسی . همه ٔ اعمال کسی : فروغ خشم درحرکات و سکنات او پیدا آمده بود. (کلی
ساکن شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامت کردن، متوطن شدن، مقیم شدن، مستقر شدن، استقراریافتن، ماندگار شدن ۲. ایستادن، متوقف شدن، بیحرکت ماندن ۳. آرام شدن، تسکین