سکسکیلغتنامه دهخداسکسکی . [ س ُ س ُ ] (اِ) زحمتی باشد که آدمی را در غایت ضعف پیدا میشود و آن طپش دلی است که به اندک جنبشی حرکتی بهمرسد. (آنندراج ) (برهان ).
سکسکیفرهنگ فارسی معین(سُ سُ) (اِ.) زحمتی که انسان را در غایت ضعف پیدا شود و آن تپش دل است که به اندک جنبشی و حرکتی ایجاد گردد.
صالح سکسکیلغتنامه دهخداصالح سکسکی . [ ل ِ ح ِ س َ س َ ](اِخ ) رجوع به صالح بن عمربن ابی بکر سکسکی ... شود.
شقاشقلغتنامه دهخداشقاشق . [ ش َ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شِقْشِقَة. (اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف ). رجوع به شقشقة شود.
شقشقةلغتنامه دهخداشقشقة. [ ش َ ش َ ق َ ] (ع مص ) بانگ کردن شتر نر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (از غیاث ) (از اقرب الموارد). || آواز کردن گنجشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازمهذب الاسماء) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد).
صالح سکسکیلغتنامه دهخداصالح سکسکی . [ ل ِ ح ِ س َ س َ ](اِخ ) رجوع به صالح بن عمربن ابی بکر سکسکی ... شود.
ابوکبشهلغتنامه دهخداابوکبشه . [ اَ ک َ ش َ ] (اِخ ) سکسکی . عریف سکاسک . تابعی است . او از ابی الدرداء و از وی پسر او روایت کند.
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) صالح بن عمربن ابی بکر بریهی سکسکی . رجوع به صالح ... شود.
زاهللغتنامه دهخدازاهل . [ هَِ ] (اِخ ) ابن عمر سکسکی محدث ، ثقه و از اهالی شام است . ابن حبان از وی نام برده و سعیدبن ابی هلال از او روایت دارد. (تاج العروس ).
طمیسیلغتنامه دهخداطمیسی . [ طُ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن محمد طمیسی ، منسوب به طمیس یا طمیسه . از ابوعبداﷲ محمدبن محمد سکسکی روایت کرده است و ابواسحاق ابراهیم بن محمد جنادی و دیگران از او روایت دارند. (از معجم البلدان ) (انساب سمعانی ).
صالح سکسکیلغتنامه دهخداصالح سکسکی . [ ل ِ ح ِ س َ س َ ](اِخ ) رجوع به صالح بن عمربن ابی بکر سکسکی ... شود.