سکراتلغتنامه دهخداسکرات . [ س َ ک َ ] (ع اِ) ج ِ سکرة. (دهار). بی شعوری . بیهوشیها و تکلیفی که بوقت مرگ باشد. (آنندراج ) (غیاث ) : یکی از سکرات ملک آن است که همیشه جانیان را بجما
سقراطلغتنامه دهخداسقراط. [ س ُ ] (اِخ ) یونانی «سُکْراتِس » متولد در آتن (470 تا 468 ق .م ) وی در سال (400 یا 399 ق .م ) از طرف حکومت محکوم گردید و با نوشیدن شوکران مسموم شد و در
جان کندنلغتنامه دهخداجان کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جان دادن . محتضر بودن . در حال سکرات بودن . جان دادن میرنده . سکرات . سَوق . سیاق . (منتهی الارب ). نَزع : من همان گویم کان لاش