سپید و سیهلغتنامه دهخداسپید و سیه . [ س َ / س ِ دُ ی َه ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مخفف سپید و سیاه و در این بیت نظامی سفیدپوست و سیاه پوست مقصود است : برآمیخته لشکر روم و زنگ سپید و
سپید و سیاهلغتنامه دهخداسپید و سیاه . [ س َ / س ِ وَ / دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نیک و بد. || صالح و طالح . || شب و روز. || عرب و عجم . || روم و زنگ . (شرفنامه ).
اعتبارلغتنامه دهخدااعتبار. [ اِ ت ِ ] (ع اِمص ) قول و اعتماد. (ناظم الاطباء). اعتماد. (فرهنگ نظام ).اعتماد و اطمینان . (فرهنگ فارسی معین ) : ندارم من این گفتنت اعتبارهمانا که برگش
چردهلغتنامه دهخداچرده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ) به معنی رنگ و لون باشد عموماً. (برهان ). رنگ و لون را گویند. (جهانگیری ). رنگ و گون و لون . (ناظم الاطباء). رنگ . (فرهنگ نظام ). چرت
دورنگلغتنامه دهخدادورنگ . [ دُ رَ ] (ص مرکب ) رنگی همراه رنگ دیگر. دارای دولون . ابلق . (ناظم الاطباء). که یک رنگ نیست . خلنگ . (از برهان ). شریجان . (منتهی الارب ) : سپید است ای
گرازلغتنامه دهخداگراز. [ گ ُ ] (اِ) خوک نر. (اوبهی ). در اوستا ورازا ، در پهلوی وراز (نوشته میشود وراچ ) ، در ارمنی ورز ، در هندی باستان وراها و در کردی براز . (حاشیه ٔ برهان قا
حذفلغتنامه دهخداحذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و ب