سپیدپوشلغتنامه دهخداسپیدپوش . [ س َ/ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه جامه ٔ سپید پوشد: سپید پوشان ؛ سپید جامگان . مبیضه . پیروان ابن مقنع : وامروز نیستند پشیمان ز فعل بدفعل بد از پدر بتو مانده ست منتسب چون بشنوی که مکه گرفته ست فاطمی <b
شیدوشلغتنامه دهخداشیدوش . (اِخ )پسر گودرز و برادر گیو. (از برهان ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا). نام پسر گودرز، یکی از پهلوانان ایرانی . (از فهرست ولف ). پسر گودرز کشواد. (مجمل التواریخ و القصص ص 315) (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 70</spa
شیدوشفرهنگ نامها(تلفظ: šidvaš) (شید = خورشید + وش (پسوند شباهت)) ، مثل آفتاب ، چون خورشید ، درخشان ، نورانی؛ (در شاهنامه) ، پهلوان ایرانی پسر گودرز و از سران سپاه ایران در پادشاهی فریدون و نوذر و کیکاوس و کیخسرو و جنگهای آنان با تورانیان است.
کینه کشیدنلغتنامه دهخداکینه کشیدن . [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) انتقام . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). انتقام کشیدن . (ناظم الاطباء). انتقامجویی کردن : اگر خشم نیافریدی هیچک