سپیتاکلغتنامه دهخداسپیتاک . [ س َ ] (اِ مرکب ) سفیدآبست که زنان بر روی مالند و نقاشان و مصوران هم بکار برند. (برهان ) (آنندراج ). || مخفف سپیدتاک (سفیدتاک ) هم هست و آن بوته ای اس
سپتاکلغتنامه دهخداسپتاک . [ س ِ ] (اِ) سفیدآبی که زنان بر روی مالند و نقاشان و مصوران بدان کار کنند. (آنندراج ) (برهان ). سپیدآب . (رشیدی ). سپیده . سفیداج . (شرفنامه ). سپیتاک :
سپیتاملغتنامه دهخداسپیتام . [ س ِ ] (اِخ ) سپیتامان . نام نهمین پدر زردشت است یعنی جد هشتم او. در مروج الذهب اسبیمان و استیمان و در تاریخ طبری سفمان ضبط شده است . رجوع به مزدیسنا
سپیتاملغتنامه دهخداسپیتام . [ سْپی / س ِ ] (فرانسوی ، اِ) مقیاس متر بوده است . پیرنیا آرد:... مقصود از استعمال ارابه های مذکور این بود که در دشمن تولید وحشت کند زیرا مال بند هر ار
آمیتیدافرهنگ نامها(تلفظ: āmitidā) (در اعلام) همسر کوروش کبیر و نام دختر ایشتوویگو (آستیاگ) از پادشاهان ماد ، که فرزندان او از شوهر اولش (سپیتامه) به نامهای ' سپیتاک' و ' مهاجران
ارجالونلغتنامه دهخداارجالون . [ اَ ] (اِ) گیاهی است که مانند عشقه بر درختهاپیچد و آنرا کرم دشتی و بعربی کرمةالبیضا خوانند. (برهان قاطع). فاشرا. (فهرست مخزن الأدویه ) (تحفه ٔ حکیم
سپتاکلغتنامه دهخداسپتاک . [ س ِ ] (اِ) سفیدآبی که زنان بر روی مالند و نقاشان و مصوران بدان کار کنند. (آنندراج ) (برهان ). سپیدآب . (رشیدی ). سپیده . سفیداج . (شرفنامه ). سپیتاک :
سپیدلغتنامه دهخداسپید. [ س َ / س ِ ] (ص ) اسپید. اسفید. سفید. سپی . اوستا «سپئتا» (سپید)، پهلوی «سپت » ، شکل جنوب غربی «سئتا» از «ست » ، ارمنی عاریتی و دخیل «سپیتاک » ، هندی باس
سفیدابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته میشود و در نقاشی به کار میرود؛ سفیداب روی؛ اکسید روی.۲. پودر سفیدی که زنان بهصورت خود میمالند؛ سپیده؛ سپیتاک.