سپنجیلغتنامه دهخداسپنجی . [ س ِ پ َ ] (ص نسبی ) خانه ٔ عاریتی . (شرفنامه ). منزل یک شبه بود. (لغت فرس اسدی ص 65) : ای عاشق دلسوز بدین جای سپنجی همچون شمن چینی بر صورت فرخار. رودک
سپنجیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. عاریتی: ◻︎ سرای سپنجی نماند به کس / تو را نیکویی باد فریادرس (فردوسی: ۶/۲۷۵).۲. ناپایدار.
سپنجی سرایلغتنامه دهخداسپنجی سرای . [ س ِ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا. (غیاث ) (آنندراج ) : ترا شهریارا جزاین است جای نماند کس اندر سپنجی سرای . فردوسی .چو این چار گوهر بجای آم
خان سپنجیلغتنامه دهخداخان سپنجی . [ ن ِ س ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاروانسرای سپنجی و کنایه از این جهان گذران است : نانت در انبان نهادستند و بارت را بخرخویش را تا ساکن خان سپن
سپنجفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. عاریت: ◻︎ به سرای سپنج مهمان را / دل نهادن همیشگی نهرواست (رودکی: ۴۹۳).۲. (اسم) خانۀ عاریت؛ آرامگاه عاریتی؛ منزل موقت.۳. (اسم) خانهای که دشتبانان و پالیزبا
سپنجی سرایلغتنامه دهخداسپنجی سرای . [ س ِ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا. (غیاث ) (آنندراج ) : ترا شهریارا جزاین است جای نماند کس اندر سپنجی سرای . فردوسی .چو این چار گوهر بجای آم
خان سپنجیلغتنامه دهخداخان سپنجی . [ ن ِ س ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاروانسرای سپنجی و کنایه از این جهان گذران است : نانت در انبان نهادستند و بارت را بخرخویش را تا ساکن خان سپن
چارگوهرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= چهارگوهر: ◻︎ چو این چارگوهر به جای آمدند / ز بهر سپنجیسرای آمدند (فردوسی: ۱/۶).
پندمندفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پر از پند: ◻︎ نگه کن بدین نامهٴ پندمند / دل اندر سرای سپنجی مبند (فردوسی: ۷/۴۰۸).۲. آمیخته به پندواندرز.