سرشفلغتنامه دهخداسرشف . [ س َ ش َ ] (اِ) تخمی است زرد که از آن روغن گیرند، به هندی سرسون نامند. (غیاث ). نام غله ای است شبیه به خردل که روغن تلخ از آن گیرند و گل آن سرخ و زردمیش
سرشفلغتنامه دهخداسرشف . [ س َ ش َ ] (اِ) تخمی است زرد که از آن روغن گیرند، به هندی سرسون نامند. (غیاث ). نام غله ای است شبیه به خردل که روغن تلخ از آن گیرند و گل آن سرخ و زردمیش
شفلغتنامه دهخداشف . [ ش َ ] (اِ) شب . (از برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ). || سرشف . (یادداشت مؤلف ).