سپریشلغتنامه دهخداسپریش . [ س ِ ] (اِ مرکب ) همان اسپریس یعنی میدان . (رشیدی ). رجوع به اسپریس و سپریس شود.
منقضی شدنفرهنگ مترادف و متضادسپریشدن، گذشتن، به سر رسیدن، پایان یافتن، سرآمدن، انقضا یافتن، خاتمه یافتن ≠ شروعشدن
رفتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. حرکت کردن، ذهاب، عازمشدن، کوچ کردن، نقلمکان کردن ۲. سپریشدن، گذشتن ۳. شباهتداشتن، شبیهبودن ≠ آمدن، ایاب