شپیختنلغتنامه دهخداشپیختن . [ ش ِ ت َ ] (مص ) پاشیدن باشد مطلقاًاعم از آب و غیره . (برهان ). پاشیدن است و آن را اشپیختن و اشپوختن و شپوختن نیز گویند. (فرهنگ نظام ).
سختنلغتنامه دهخداسختن . [ س َ ت َ / س ُ ت َ ] (مص ) کشیدن و وزن کردن و سنجیدن . (برهان ، ذیل سخت ). سنجیدن . (آنندراج ). وزن کردن . (شرفنامه ) : دو برد یمانی همه زرّبفت بسختند هر یک بمن بود هفت . فردوسی .<
سختنفرهنگ فارسی عمید۱. سنجیدن.۲. وزن کردن. * سختیدن، برسختن: ◻︎ سریر و سراپرده و تاج و تخت / نه چندان کزو برتوانند سخت (نظامی۵: ۸۴۸).