سپاسهلغتنامه دهخداسپاسه . [ س ِ س َ / س ِ ] (اِ) لطف نمودن .شفقت کردن . (برهان ) لطف . (فرهنگ اسدی ) : وز آن پس که بد کرد بگذاشتیم بر او بر سپاسه نپنداشتیم . بوشکور.|| منت بر کس
سپاسهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شکر.۲. حمد.۳. لطف؛ شفقت.۴. منت: ◻︎ ازآن پس که بد کرد بگذاشتم / بر او بر سپاسه بنگذاشتم (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳ حاشیه).
سياسةدیکشنری عربی به فارسیسياست , خط مشي , سياستمداري , مصلحت انديشي , کارداني , بيمه نامه , ورقه بيمه , سند معلق به انجام شرطي , اداره ياحکومت کردن
خیرالثناءلغتنامه دهخداخیرالثناء. [ خ َ رُث ْ ث َ ] (ع اِ مرکب ) بهترین ثناها. بهترین سپاسها. کنایه از شکر است .
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن حسن معروفی بلخی . از شعرای قرن چهارم است . مولد او به بلخ بود. و مداحی ابوالفوارس عبدالملک بن نوح بن نصربن احمد ساما