سخلغتنامه دهخداسخ . [ س َ ] (اِ) شوخ که چرک بدن و جامه باشد و بعربی وسخ گویند. (برهان ). شوخ و چرک بود که بر جامه و تن نشیند. (اوبهی ).
سخلغتنامه دهخداسخ . [ س َخ خ ] (ع مص ) رفتن آب . (المصادر زوزنی ). سخ المطر؛ باریدن . (دزی ج 1 ص 637). || دور رفتن در کندن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دور رفتن در سیر.
سخلغتنامه دهخداسخ . [ س ِ ] (اِ) نامی است که در طوالش بدرخت آزاد دهند. رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 213 و آزاددرخت در همین لغت نامه شود.
soدیکشنری انگلیسی به فارسیبنابراین، پس، چنین، چنان، چندان، اینقدر، بنابر این، انقدر، همینطور، همچنان، بقدری، این طور، چندین، همچو، همینقدر، بهمان اندازه، از انرو، باین زیادی
سخلغتنامه دهخداسخ . [ س َ ] (اِ) شوخ که چرک بدن و جامه باشد و بعربی وسخ گویند. (برهان ). شوخ و چرک بود که بر جامه و تن نشیند. (اوبهی ).
سخلغتنامه دهخداسخ . [ س َخ خ ] (ع مص ) رفتن آب . (المصادر زوزنی ). سخ المطر؛ باریدن . (دزی ج 1 ص 637). || دور رفتن در کندن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دور رفتن در سیر.
سخلغتنامه دهخداسخ . [ س ِ ] (اِ) نامی است که در طوالش بدرخت آزاد دهند. رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 213 و آزاددرخت در همین لغت نامه شود.
سخلغتنامه دهخداسخ . [ س ِ ] (ص ) خوب و خوش . (رشیدی ). خوش . (شرفنامه ). خوب و نیک . (برهان ) : از جنید و ز شبلی و معروف یادگاری است ذات فرخ اوسخ ایشان گر این چنین بودندور نبو