سولاخلغتنامه دهخداسولاخ . (اِ) سوراخ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ثقبه : و بمنقار در آن سولاخ میکرد. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ).و چون آب بدان سولاخها رسد و بر هوا تکیه کند. (التفهیم )
سولاخلولغتنامه دهخداسولاخلو. (اِخ ) دهی است جزء دهستان مشگین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو. دارای 165 تن سکنه . آب آن از مشگین چائی . محصول آنجا غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغراف
سولاخلولغتنامه دهخداسولاخلو. (اِخ ) دهی است جزء دهستان مشگین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو. دارای 165 تن سکنه . آب آن از مشگین چائی . محصول آنجا غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغراف
تازه کند سولاخلولغتنامه دهخداتازه کند سولاخلو. [ زَ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر است که در 21هزارگزی باختر مشکین شهر و یکهزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر -
ثقبةلغتنامه دهخداثقبة. [ ث ُ ب َ ] (ع اِ) سوراخ کوچک . سولاخ . (زمخشری ) : دو دیده همچون ثقبه گشاده ام شب و روزولیک بی خبر از آفتاب و از مهتاب . مسعود.ج ، ثُقَب . و ثُقب . || ثق
کاسه پشتلغتنامه دهخداکاسه پشت . [ س َ / س ِ پ ُ ] (اِ مرکب ) لاک پشت و کشف را گویند. (برهان ). سوراخ پا. سولاخ پا. باخه . سلحفات : لقمه خور چرب کرد، زو فلک کاسه پشت ورنه شدی خشک شیر
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ش َ ] (اِ) لاک پشت . کاسه پشت . سولاخ پا. باخه . سلحفاة. سلحفاد. (یادداشت مؤلف ). سوراخ پا : چون کشف انبوه غوغائی بدیدبانگ و ژخ مردمان خشم آورید. ر