سوفاللغتنامه دهخداسوفال . (اِ) سوفار است که ظروفی و اوانی گلی و سوراخ و دهان تیر باشد. (برهان ). رجوع به سوفار شود.
للغتنامه دهخدال . (حرف ) حرف بیست و هفتم از الفبای فارسی و بیست و سوم از الفبای عربی و دوازدهم از الفبای ابجدی و نام آن لام است و در حساب جُمَّل آن را به سی دارند:لا و لا لب
دامغانلغتنامه دهخدادامغان . (اِخ ) شهر دامغان در شمال خاوری سمنان و 70هزارگزی شمال باختر شاهرود، سر راه شوسه و راه آهن تهران به خراسان واقع و مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است :طول
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن یزیدبن ربیعة ملقب به سید حمیری شامی اسلامی امامی (105-173 هَ . ق .). صاحب روضات آرد: وی از بزرگان شعراء عرب و از ارکان فضلاء
ناتالیلغتنامه دهخداناتالی . (اِخ ) (1941-1859 م .) ملکه ٔ سابق سربی است ، پدرش سرهنگ کشکو روسی و مادرش شاهزاده خانم رومانی ، پولشری استوردزا بود. وی به سال 1875م . با پادشاه میلان
کارمکلغتنامه دهخداکارمک . [ م َ ] (اِخ ) (دکتر...) مؤلف انگلیسی . از این شخص کتابی بنام «تعلیم نامه در عمل آبله زدن » توسط «حکیم باشی » به فارسی ترجمه شده و به سال 1245 در تبریز