سوریفرهنگ مترادف و متضاد۱. گلسرخ، گلمحمدی ۲. منسوب به سور ۳. بزمی، بزمرو، سورچران، مدعو به عروسی ۴. اهل سوریه
سوریلغتنامه دهخداسوری . (اِ) نوعی از ریاحین سرخ است . (برهان ). ورد. نوعی از گل سرخ و بسیار خوشبو که آنرا گل محمدی نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام گلی است سرخ رنگ و هر گل و لاله
سوریلغتنامه دهخداسوری . (اِخ ) ابن معتز که درزمان مسعود غزنوی حاکم نیشابور بود و مشهد امام رضا(ع ) را بنا کرده است . (از تاریخ گزیده ص 207). رجوع به تاریخ بیهقی ص 169، 178 و سبک
سوریلغتنامه دهخداسوری . (اِخ ) سیف الدین سوری برادر ملک قطب الدین و سلطان علاءالدین غوری از سلاطین غور است که جانشین برادر خود ملک فخرالدین شد. چون بهرام شاه غزنوی قطب الدین محم
ثوریلغتنامه دهخداثوری . [ ث َ ] (اِخ ) (ملاعلی ...)یکی از شعرای ایران و این بیت اول رباعی از اوست :تا کی بمن آزار و جفا خواهی کردبا غیر برغم من وفا خواهی کرد.
سوریوسلغتنامه دهخداسوریوس . (اِخ ) نام اصلی نمرود است . گویند نمرود را پسری بوده پدر را گرفت و اخته کرد تا دیگر او را فرزند بهم نرسد و خود پادشاه شد. (برهان ) (آنندراج ). در جنات
سوریهلغتنامه دهخداسوریه . [ ری ی َ ] (اِخ ) سوریه ٔ بزرگ که در انجیل «آرام » نامیده شده ناحیه ای است در آسیای غربی . در مشرق بحرالروم (از مدیترانه ) که در شمال بواسطه ٔ کوههای «ت