سورجلغتنامه دهخداسورج . [ رَ ] (اِ) نوعی از کف دریا باشد و آن در جای نزدیک بدریا که سنگ و کوه باشد بهم میرسد و مانند نمک شور میشود لیکن از نمک سفیدتر و لطیف تر است . (برهان ) (آ
سورجیانلغتنامه دهخداسورجیان . [ رَ ] (اِ مرکب ) کارگران نمک زار یا شوره زارها. (یادداشت بخط مؤلف ).
سورجیانلغتنامه دهخداسورجیان . [ رَ ] (اِ مرکب ) کارگران نمک زار یا شوره زارها. (یادداشت بخط مؤلف ).
عقرةلغتنامه دهخداعقرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) قضایی است در کشور عراق (لواء موصل ) دارای 32292 تن سکنه . شامل سه ناحیه : سورجیة، عشائرالسبعة، بیرة کبرة. و مرکز آن نیز«عقرة» است با 930
روزگردکلغتنامه دهخداروزگردک . [ گ َدَ ] (اِ مرکب ) آفتاب گردان . (ناظم الاطباء). گیاهی که با آفتاب گردد. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). تَنّوم . (مهذب الاسماء). تنوم که خوردن ثمر آ
شورهلغتنامه دهخداشوره . [ رَ ](ع اِ) شورة. صمغ درخت قرم . صمغ درخت اسرار. (از یادداشت مؤلف ). || نوعی از درخت گز. (غیاث ). درخت شوره . سورج . الوس اخنی . (از یادداشت مؤلف ).