سوراخفرهنگ مترادف و متضاد۱. رخنه، سوفار، شکاف، فرج ۲. ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ ۳. مجرا ۴. لانه ۵. چاله، حفره، گودال ۶. غار، مغاک، نقب ۷. بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده ۸. پستو،
سوراخدیکشنری فارسی به انگلیسیaperture, bore, cranny, eye, hole, leak, leakage, opening, orifice, perforation, puncture, socket, vent, well, leaky
سربلغتنامه دهخداسرب . [ س َ رَ ] (ع اِ)سوراخ جانوران دشتی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). سُمج . (مجمل اللغة) (شرفنامه ) : در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خردور نه
دهانکلغتنامه دهخدادهانک . [ دَ ن َ ] (اِ مصغر) دهان خرد. || (اصطلاح جانورشناسی ) نام سوراخ بزرگی است در انتهای آزاد اسفنج که آب را به وسیله ٔ سوراخهای بوینده می گیرد و از دهانک ب
اودزدکواژهنامه آزاداُوْدُزْدَکْ:(ouwdozdak) در گویش گنابادی جانوری است قهوه ای رنگ با پای دندانه دار و تیز که زمین را سوراخ می کند و به ریشة گیاهان آسیب می رساند، خوراکش کرم ها و
گوگارلغتنامه دهخداگوگار. (اِ) نام جانوری است که سرگین را گلوله کند و بگرداند و غلطان غلطان به سوراخ خود برد و آن را عربان خنفساء می گویند .(برهان ). نام جانوری است که سرگین را گل
زحلةلغتنامه دهخدازحلة. [ زُ ح َ ل َ ] (ع اِ) جانوری است که در سوراخ از طرف دم در آید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از متن اللغه ) (ناظم الاطباء). جانوری است که درمی آید بسوراخ