کسی که پیوسته در طلب سود و بهره باشد؛ سودجوینده.
سودپرست، سودگر، منفعتخواه، منفعتجو، منفعت طلب، نفعطلب ≠ بهرهرسان
سودجو. (نف مرکب ) سودطلب . نفعجو. فایده خواه .
profiteer, self-seeker
در طلب سود و بهره بودن؛ سودجو بودن.
expediency
انتفاع، بهرهجویی، سودپرستی، منفعت طلبی، منفعت جویی، نفعطلبی ≠ بهرهرسانی
استغلّ
profiteer
برش درختان صرفاًً با مقاصد سودجویانه
سودجو، نفعطلب، منفعتپرست
سودپرست، سودجو، نفعپرست
سودجو، منفعتطلب، نفعطلب
شکارچیان، سودجو، کارچاق کن
شکارچی، سودجو، کارچاق کن