سوخت شدنلغتنامه دهخداسوخت شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از میان شدن طلبی بعلت افلاس یا فرار مدیون و امثال آن . از میان بشدن وامی برای ورشکستگی مدیون و جز آن . (یادداشت بخط مؤلف ). رج
سخت شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دشوارشدن، مشکل شدن، پیچیده شدن ۲. سفت شدن، جامد شدن ۳. خطرناک شدن، وخیم شدن
لاوصوللغتنامه دهخدالاوصول . [ وُ ] (ع ص مرکب ) (از: لاء نفی + وصول )به معنی وامی که ادا نتواند شد. سوخت و سوخت شده .- لاوصول شدن ؛ سوخت شدن . لاوصول ماندن .
بازیافتیلغتنامه دهخدابازیافتی . (حامص مرکب )پول بازیافتی . به دست کردن چیزی از وجهی سوخت شده ومانند آن (یادداشت مؤلف ). آنچه پس از هلاک و اضمحلال و سوخت شدن به دست آید. گمشده ٔ بار
رُمبش گرانشیgravitational collapseواژههای مصوب فرهنگستانفروریزش ناگهانی هستۀ ستارۀ سنگین پس از تمام شدن سوخت هستهای آن
موتور کاربراتوریcarburetor engineواژههای مصوب فرهنگستانموتوری که در آن، بهجای تزریق سوخت، مخلوط شدن سوخت و هوا در داخل کاربراتور انجام میشود
خاموشچرخانیmotoringواژههای مصوب فرهنگستانچرخاندن موتور توربینی با راهانداز (starter)، بدون استفاده از سامانۀ جرقه و سوخت و روشن شدن موتور