سست [کلام]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ست [کلام]، ضعیف، بیمزه، رُمانتیک، احساساتی، سانتیمانتال کمرنگ، ساده و بیپیرایه، رام خشک، بیحال، کسلکننده آشغالی، پس
کِلاْغ سُوْزگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی زاغ ، زاغچه ، کلاغی با جثه کوچکتر از کلاغ های معمولی و رنگ سبز در بدن با دم سیاه و سر سیاه
کلالغتنامه دهخداکلا. [ ک َ ] (پسوند) به پارسی و تبری ، قریه و دیه و محله را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در بعض اسامی امکنه ٔ گیلان و مازندران این کلمه به آخر می پیوندد،
سوتیواژهنامه آزادسُوت یا صوت کلمه ای است روسی (сотый) بمعنی صدم. در صنف طلافروشان به کسر وزنی زیر یک گرم اصطلاحاً سوت (صوت) یا سوتی (صوتی) میگویند. مثلاً وزن 2.345، 2 گرم و 345
سازهای بادی چوبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی چوبی، باسون، کلارینت، نی، نای، فلوت، سرنا، اوبوا، قرنی، رکوردر ارگ، ارگانون سوت، سازدهنی لولۀ بادی بالابان، غوشه آژیر
شطلغتنامه دهخداشط. [ ش َطط / ش َ ](ع اِ) در فارسی بیشتر به تخفیف «ط» به کار رود. رودخانه و جوی بزرگ . (از یادداشت مؤلف ). رود بزرگ . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) : بلاد هند
سودلغتنامه دهخداسود. (اِ) در مقابل زیان و به عربی نفع گویند. (برهان ). پهلوی «سوت » (نفع، فایده )، ریشه ٔ اوستایی «ساو» (فایده بردن )، رجوع شود به نیبرگ ص 209، بلوچی «سوت » ، «