سوالفلغتنامه دهخداسوالف . [ س َ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سالفة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) : و مقدمات عهود و سوالف مواثیق را طلیعه ٔ آن کرد. (کلیله و دمنه ).
قرقیلغتنامه دهخداقرقی . [ ] (اِ) نوعی از کلاه که در سوالف زمان مخصوص پادشاهان بوده ، و در این زمان از ملبوسات عوام است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
گرماوه بانلغتنامه دهخداگرماوه بان . [ گ َ وَ / وِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گرمابه وان . حمامی : در مواضی ایام و سوالف دهورو اعوام در شهر قنوج گرماوه بانی بود معروف و مذکور به آلت و ثروت
مواضیلغتنامه دهخدامواضی . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماضیة.- مواضی ایام ؛ گذشته های زمان . (از یادداشت مؤلف ) : در مواضی ایام و سوالف اعوام در اقلیم هندوستان پادشاهی بوده است . (سن
تاج الصرخدیلغتنامه دهخداتاج الصرخدی . [ جُص ْ ص َ خ َ ] (اِخ ) شاعر. او راست :عجبا لقدک ما ترنح مائلاالا و قد سلب الغصون َ شمائلاو لسقم جفنک کیف َ صح ّ بکسرةِفیه و اصبح باللواحظ قابلاو
تاج الملکلغتنامه دهخداتاج الملک . [ جُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابوالغنایم مرزبان بن خسرو فیروز، وزیر ملکشاه سلجوقی . هندوشاه در تجارب السلف آرد: مردی بزرگ بود و عالی همت از خاندان قدیم شیراز