سواریفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سوار شدن؛ عمل سوار شدن بر مرکب.۲. (صفت نسبی) [مقابلِ باری] اسب و استر و هر مرکبی که بر آن سوار شوند.
سواریلغتنامه دهخداسواری . [ س َ ] (اِخ ) طایفه ای از قبیله ٔ بنی طرف قبایل عرب خوزستان . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 92).
پالان سواریلغتنامه دهخداپالان سواری .[ ن ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پالان خردتر و ظریف تر از پالان باری که بجای زین بکار رود. پالان قجری .