سه علملغتنامه دهخداسه علم . [ س ِ ع ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از علم الهی و طبیعی و ریاضی باشد. (برهان ) : نمازی کز سه علم آرد فلاطون پیرزن بینی که یکدم چار رکعت کرد حاصل شد دو چندانش
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی طلحةبن ابی طلحة، ملقب به کبش الکتیبه . صاحب امتاع الاسماع گوید: نامش عبداﷲبن عبدالعزی بن عثمان بن عبدالداربن قصی است . وی کسی اس
فلاطونلغتنامه دهخدافلاطون . [ ف َ ] (اِخ ) حکیمی بوده مشهور و معروف در زمان عیسی علیه السلام (!) و استاد ارسطو معلم اول . (برهان ). افلاطون : کسی که ش فلاطون بُده ست اوستادخردمند
منزلهلغتنامه دهخدامنزله . [ م َ زِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) رتبه و درجه و پایه و مقام و جای . (ناظم الاطباء). منزلة. منزلت . رجوع به منزلة و منزلت شود.- به منزله ٔ فلان ؛ به جای
حکملغتنامه دهخداحکم . [ ح ُ ] (ع مص ) حکومت . امر. مثال فرمودن . احتکام . تحکم . (تاج المصادر بیهقی ). امر کردن . فرمان دادن . حکم کردن . (زوزنی ). حکم راندن . || (اِ) فرمان .
صوفیهلغتنامه دهخداصوفیه . [ فی ی َ / ی ِ] (اِخ ) پیروان طریقه ٔ تصوف . اهل طریقت . آنان که ازطریق ریاضت و تعبد، طالب راه یافتن به حق و حقیقت اند. گروهی که از اواخر قرن دوم هجری د