سه تولغتنامه دهخداسه تو. [ س ِ ] (ص مرکب ) سه طبقه ، در جامه و کاغذ و امثال آن . (یادداشت بخط مؤلف ). || قسمی درهم نبهره و معرب آن ستوق است . (یادداشت بخط مؤلف ).
سه توفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (موسیقی) = سهتار۲. (صفت) ‹ستو› مسکوک مسی که روی آن آبطلا یا نقره داده باشند؛ پول قلب.
توت سه گللغتنامه دهخداتوت سه گل . [ تو ت ِ س ِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نباتی است خاردار، در برگ و گل شبیه به گل سرخ و ثمر آن در طعم و شکل مانند توت سیاه اندک مدور و سه پهلو. آن
تویلغتنامه دهخداتوی . (اِ) به معنی اندرون باشد مطلقاً اعم از اندرون خانه و اندرون دهان و بینی و امثال آن . (برهان ). به معنی اندرون باشد و توی دهن و توی خانه ؛ اندرون دهن و اند
ستوقلغتنامه دهخداستوق . [ س َ س ُت ْ تو ] (معرب ، اِ) درم نبهره منقوش و قلب ، معرب سه تو. (منتهی الارب ) (النقود ص 147) (جوالیقی ص 203).
مثلوثلغتنامه دهخدامثلوث . [ م َ ] (ع ص ) سه یک گرفته . (منتهی الارب ). هر چیز که سه یک آن گرفته شده باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که یک سوم آن گرفته شده باشد و منه مال مثلوث . (از ا
طربزونلغتنامه دهخداطربزون . [ طَ رَ ] (اِخ ) از معظم بلاد ارمنیةالاکبر است و از آنجا هر سال سه تومان بر سبیل خراج به ایران میدهند. و ارمنیةالاکبر داخل ایران است . (نزهة القلوب چ ل
غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) فرزند ارغون بن اباقابن هولاکوبن تولوی بن چنگیز، هفتمین ایلخانان مغولی (از هلاکو ببعد) ایران است که از سال 694 تا سال 703 هَ . ق . فرمانروای کشور