سهمیوار هذلولویhyperbolic paraboloidواژههای مصوب فرهنگستانرویهای که میتوان آن را در وضعیتی قرار داد که مقطعهایش به موازات یکی از صفحههای مختصات به شکل هذلولی و به موازات صفحههای مختصات دیگر به شکل سهمی باشند
سهمیوار بیضویelliptic paraboloidواژههای مصوب فرهنگستانرویهای که میتوان آن را در وضعیتی قرار داد که همۀ مقطعهایش به موازات یکی از صفحههای مختصات به شکل بیضی و به موازات صفحههای مختصات دیگر به شکل سهمی باشند
سهمیلغتنامه دهخداسهمی . [ س َ ] (اِ) از نظر تشریح درزی است در استخوانهای جمجمه که از میان درز اکلیلی بر میان سر میرود تا بزاویه ٔ درز لامی ، و آنرا سهمی و سفودی نیز گویند. درزی
دنباله دارانلغتنامه دهخدادنباله داران . [ دُم ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نجوم ) جمع فارسی دنباله دار. ذوات الاذناب . ذوذنب . اجرامی آسمانی دارای ماهیت سحابی که بر مسیرهایی در حول
ایرانلغتنامه دهخداایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز
وارلغتنامه دهخداوار. (پسوند) مانند. شبه . نظیر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). واره . (جهانگیری ) (آنندراج ). وش . (یادداشت مؤلف ). وار به این معنی گاهی به صف
یوزوفلغتنامه دهخدایوزوف . [ زُف ْ ] (اِخ )ژزف وان تی نی . ژنرالی از فرانسه و اصل او از ایتالیاست . مولد او جزیره ٔ الب است (1810-1866 م .). او را در تسخیر الجزایر سهمی بزرگ است .
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عبدالکریم بن ابراهیم . راوی بود واز یحیی بن یمان روایت کرد او اسحاق بن زریق از او روایت دارد. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 199).