سحریگویش اصفهانی تکیه ای: sahari طاری: sahari طامه ای: sa:li طرقی: sahari کشه ای: sahari نطنزی: sahari
سهریقلغتنامه دهخداسهریق . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میشه پاره ٔ بخش کلیبر شهرستان اهر. سکنه ٔ آن 212 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صن
سبات سهریلغتنامه دهخداسبات سهری . [ س ُ ت ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام مرضی است که در اثر بلغم و صفرا عارض شود و آن از سرسام حار و بارد ترکیب می شود. در این مرض هر گاه بلغم غ
راس سهریهلغتنامه دهخداراس سهریه . [ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از خطوط ایران قدیم که بدان منطق و فلسفه مینگاشتند و آن 24 حرف بوده و نقطه نیز داشته است . ابن ندیم در ص 21 از فهرست
ساریهفرهنگ نامها(تلفظ: sāriye) (عربی) ابری که در شب آید ؛ (در اعلام) دختر موسی بن جعفر (ع) و یکی از دختران امام موسی کاظم (ع) .
سهریقلغتنامه دهخداسهریق . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میشه پاره ٔ بخش کلیبر شهرستان اهر. سکنه ٔ آن 212 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صن
سبات سهریلغتنامه دهخداسبات سهری . [ س ُ ت ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام مرضی است که در اثر بلغم و صفرا عارض شود و آن از سرسام حار و بارد ترکیب می شود. در این مرض هر گاه بلغم غ
راس سهریهلغتنامه دهخداراس سهریه . [ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از خطوط ایران قدیم که بدان منطق و فلسفه مینگاشتند و آن 24 حرف بوده و نقطه نیز داشته است . ابن ندیم در ص 21 از فهرست
شهریزلغتنامه دهخداشهریز. [ ش ِ / ش ُ ] (معرب ، ص ) سهریز. فارسی و معرب .تمر شهریز مذکور است در سهریز. (از منتهی الارب ). تمر سُهریز و بالنعت و بالاضافة، نوعی از خرما. (منتهی الار