سبدزلغتنامه دهخداسبدز. [ س َ دَ ] (اِ) این کلمه نام سبزی یا گیاهی است که غیرخودرو بوده و در تاریخ قم در دو مورد آمده و مؤلف آن ردیف شنبلیده و کسن که کرسنه و گاودانه باشد آورده
sinceدیکشنری انگلیسی به فارسیاز آنجا که، پس از، از وقتی که، از این رو، از انجاییکه، چون، چون که، نظر باینکه
سبدزلغتنامه دهخداسبدز. [ س َ دَ ] (اِ) این کلمه نام سبزی یا گیاهی است که غیرخودرو بوده و در تاریخ قم در دو مورد آمده و مؤلف آن ردیف شنبلیده و کسن که کرسنه و گاودانه باشد آورده
شنبلیدهلغتنامه دهخداشنبلیده . [ شَم ْ ب َ دَ / دِ ] (اِ) شنبلید. عطر گلها یا گیاههای معطرو خوشبو. (ناظم الاطباء) : شنبلیده و کسن وسبدز در همه ٔ رساتیق نه درهم . (تاریخ قم ص 112). ش
چارهلغتنامه دهخداچاره . [ رَ / رِ ] (اِ) علاج . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) (انجمن آرا). معالجه . مداوا. درمان . دارو. دفع. رفع. عَندَد. وعی . (منتهی الارب ) : بیلفغده باید کنون