سنیزلغتنامه دهخداسنیز. [ س ُ ](اِ) سیاه دانه و آن تخمی باشد سیاه که بر روی خمیر ریزند. (برهان ) (آنندراج ). شونیز. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به شنیز و شون
غرمچلغتنامه دهخداغرمچ . [ غ َ م ِ ] (اِ) سیاه دانه ، و آن را سنیز خوانند. شاعر گفته : جوی ز خرمن تو به ز کشت خرمن عمرگدای دانه ٔ خال توام نه از غرمچ . ؟ (جهانگیری ).شونیز (سیاه
غرمجلغتنامه دهخداغرمج . [ غ َ م ِ / م َ ] (اِ) سیاه دانه را گویند، و آن تخمی باشد سیاه که بر روی خمیر نان پاشند. (برهان قاطع). در فرهنگ فخر قواس به کسر میم به معنی سیاه دانه گفت
شونیزلغتنامه دهخداشونیز. (اِ) سیاه دانه را گویند و به عربی حبةالسودا خوانند و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان پاشند. (برهان ). مرادف شنیز و شونیز معرب آن . (رشیدی ). سیه دانه . (
سلغتنامه دهخداس . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی
شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به س