سنگنکلغتنامه دهخداسنگنک . [ س َ گ ِن َ ] (اِ) حب البقر. گاودانه . قسمی خلر. قسمی از حبوبات درشت تر از ماش و خردتر از خلر برنگ تیره نزدیک بسیاهی که بیشتر به گاو دهند. (یادداشت بخط
سنگانکلغتنامه دهخداسنگانک . [ س َ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است سه فرسخی جنوب شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
ماشکلغتنامه دهخداماشک . [ ش َ ] (اِ) قسمی از سنگنک وحشی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به سنگنک شود.
گاودانهلغتنامه دهخداگاودانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) حب البقر. سنگنک . ملک . خُلر. کلول . جلبان . کرسنه . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). گرشنه . رجوع به ارونس شود.
شیکنکلغتنامه دهخداشیکنک .[ ش َ ک َ ن َ ] (ق ) به معنی آهسته رفتن است . در قافیه و ردیف آن غزل که بنام حافظ شیرازی است آمده و چون از این لغت آگاه نیستند سنگنک می خوانند : دوشینه م
ملکلغتنامه دهخداملک . [ م ُ ] (اِ) کلول باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 253). دانه ای باشد بزرگتر از ماش و آن را پزند و خورند و به عربی جلبان خوانند. (برهان ) نوعی از غله باشد بز