سنگملغتنامه دهخداسنگم . [ س َ گ َ ] (اِ) همراه . رفیق . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). مردم همراه و رفیق و همدم . (ناظم الاطباء). رجوع به سنگمبر و سنگار شود. || اتصال و امت
سنگملغتنامه دهخداسنگم . [ س َ گ ُ ] (اِ) پرنده ای است بغایت تیز و بعضی گویند جانوری است مانند جعل که پیوسته در حمامها میباشد و بعضی دیگر گویند کرمی است . (برهان ) (از آنندراج ).
سنگمبرلغتنامه دهخداسنگمبر. [ س َ گ َ ب َ ] (اِ) همراه . رفیق . (برهان ) (از آنندراج ). || اتصال و امتزاج دو چیز باشد با هم . (برهان ) (از آنندراج ). رجوع به سنگم شود.
سَنَسِمُهُفرهنگ واژگان قرآنبه زودي اورا نشان دار خواهيم کرد (مصدر وسم و همچنين سمة به معناي علامتگذاري است در عبارت "سَنَسِمُهُ عَلَى ﭐلْخُرْطُومِ " منظور اين است که به زودي بر بيني پرباد
سنگمبرلغتنامه دهخداسنگمبر. [ س َ گ َ ب َ ] (اِ) همراه . رفیق . (برهان ) (از آنندراج ). || اتصال و امتزاج دو چیز باشد با هم . (برهان ) (از آنندراج ). رجوع به سنگم شود.
غرماسنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی نان روغنی نازک: ◻︎ گر من به مثل سنگم با تو غرماسنگم / ور زآنکه تو چون آبی با خستهدلم ناری (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰).
ابن وردانلغتنامه دهخداابن وردان . [ اِ ن ُ وَ ] (ع اِ مرکب ) سنگم . (مهذب الاسماء). سوسکه . (خلاص نطنزی ). سوسک سرخ که بیشتر در حمامها و در بالوعه ها باشد. تذو. (مهذب الاسماء).
راژنلغتنامه دهخداراژن . [ ژَ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از شهرهای شمالی هند برحسب آنچه در سنگمت آمده است . (تحقیق ماللهند بیرونی ص 156).