سنغملغتنامه دهخداسنغم . [ س ِن ْ ن َ ] (ع مص ) کاری را کردن : فلعت ذاک رغما له سنغما؛ کردم آن کار را برغم آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شنغملغتنامه دهخداشنغم . [ ش ِن ْ ن َ ] (ع اِ، از اتباع ) رغماً له شنغماً؛ از اتباع است ؛ برخلاف میل و خواهش او. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به سنغم شود.
قطب الدین سنغمانلغتنامه دهخداقطب الدین سنغمان . [ ق ُ بُدْ دی ؟ ] (اِخ ) وی به سال 581 هَ . ق . پس از مرگ پدرش نورالدین محمد، پادشاه حصن کیفا شد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 446 شود.
شنغملغتنامه دهخداشنغم . [ ش ِن ْ ن َ ] (ع اِ، از اتباع ) رغماً له شنغماً؛ از اتباع است ؛ برخلاف میل و خواهش او. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به سنغم شود.