سندهلغتنامه دهخداسنده . [ س َ / س ِ دَ / دِ ] (اِ) فضله و غائط گنده ٔ آدمی . (برهان ). سرگین آدمی که سطبر و گنده و سخت باشد. (غیاث ) (از آنندراج ). فضله . سگاله . فضله و سگاله ک
سندهانلغتنامه دهخداسندهان . [ س ِ دِ ] (اِ) عود هندی . طبیعت آن گرم و خشک است در سوم . (برهان ) (آنندراج ). عود بهترین او سیاه و صلب و براق خوشبوی تلخ است که در ته آب نشیند. عود ه
سندهشارلغتنامه دهخداسندهشار. [ س ِ دِ ] (اِخ ) نام طبیبی است هندی و ابن البیطار در مفردات از کتاب او روایت کند در شرح کلمه ٔ حضض و حسک و ثوم آمده است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به