سندبادلغتنامه دهخداسندباد. [ س ِ ] (اِخ ) نام پسر گشتاسب بن لهراسب .(فرهنگ رشیدی ). نام پسر گشتاسب بن لهراسب بود که با اسفندیار اخوت داشته . وی طالب حکمت و دانش گردید و تا به مقام
سندبادلغتنامه دهخداسندباد. [ س ِ ] (اِخ ) نام حکیم هندی که مسعودی مؤلف مروج الذهب و ابن الندیم او را واضع «سندبادنامه » دانسته اند. (فرهنگ فارسی معین ) : ویژه توئی در گهر سخته تو
سندبادفرهنگ نامها(تلفظ: sand bād) (در اعلام) نام پسر گشتاسب پسر لهراسب ؛ نام حکیمی هندی واضع ' سندباد نامه ' .
سندبادنامهلغتنامه دهخداسندبادنامه . [ س ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) داستانی قدیم بود که آنرا از موضوعات سندباد حکیم هندی میدانسته اند. این کتاب نخست بدستور نوح بن منصور سامانی توسط خواجه عمی
سندبادیلغتنامه دهخداسندبادی . [ س ِ] (حامص ) عیب داشتن و ناقص بودن قافیه : بیک قافیه ٔ سند عیبی نباشدنگویی که ناید ز من سندبادی .انوری (دیوان ص 462).
سندبادنامهلغتنامه دهخداسندبادنامه . [ س ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) داستانی قدیم بود که آنرا از موضوعات سندباد حکیم هندی میدانسته اند. این کتاب نخست بدستور نوح بن منصور سامانی توسط خواجه عمی
سندبادیلغتنامه دهخداسندبادی . [ س ِ] (حامص ) عیب داشتن و ناقص بودن قافیه : بیک قافیه ٔ سند عیبی نباشدنگویی که ناید ز من سندبادی .انوری (دیوان ص 462).
سنبادفرهنگ نامها(تلفظ: sanbād) (= سندباد) ، ← سندباد . ]اگر سُنباد (= سِنباد) تلفظ شود نام سرِدار مجوسِ ابو مسلم خراسانی، ملقب به اسپهبد فیروز است[.