سندانیلغتنامه دهخداسندانی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به سندان . || (اِ) یکی از استخوانهای سه گانه ٔ گوش میانی که آنرا سندان گوش نیز گویند.
سندانیincusواژههای مصوب فرهنگستانقسمت فوقانی ابر کومهایبارا که به شکل سندان با نمای هموار و ریسهدار و مخطط است
ابناءالدهالیزلغتنامه دهخداابناءالدهالیز. [ اَ ئُدْ دَ ] (ع اِ مرکب )سندانی که از کوی برگیرند. (مهذب الاسماء). کوی یافت ها. بچه های سرراهی . ابناءالسکک . || دزدان .
آهمندلغتنامه دهخداآهمند. [ هَُ م َ ] (ص مرکب ) شاید مخفف آهومند. مقصر. گناهکار. عاصی . جانی : چو جستی کسی با کسی گفتگوی بچیزی که سوگند بودی در اوی ز پولاد سندانی اندر شتاب ببردی