شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به س
خارالغتنامه دهخداخارا. (اِ) سنگ سخت و صلب . (آنندراج ) (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ) (فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع) (بهار عجم ) (مصطلحات ) (غیاث اللغة) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 357) : پس
نطنزلغتنامه دهخدانطنز. [ ن َ طَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش نطنز ازشهرستان کاشان است و در 326 هزارگزی تهران و 74 هزارگزی جنوب شرقی کاشان و 71 هزارگزی مغرب اردستان واقع است ، مشخصا
سنگ زدنلغتنامه دهخداسنگ زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سنگ انداختن . چیزی را با سنگ زدن : سنگی زده ست پیری بر طاس عمر توکآن را بهیچ روی نیارد کس التیام . ناصرخسرو.رطب از شاهدی و شی
اراگنلغتنامه دهخدااراگن . [ اَ گ ُ ] (اِخ ) بلادی که در قدیم مستقل بودند و اکنون ایالتی بزرگ است در شمال شرقی اسپانیا. پایتخت آن ساراگُس و از این ناحیه شهرهای ساراگس ، هوئِسگا و