سنجشفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندازهگیری، پیمایش، تخمین، توزین ۲. سنجیدن، قیاس، مقابله، مقایسه ۳. ارزیابی
سنجشدیکشنری فارسی به انگلیسیassay, evaluation, examination, measure, measurement, mensuration, test, trial
استطلاعدیکشنری عربی به فارسیبررسى , تحقيق , كاوش , نظرسنجى , نظرخواهى , رفراندم , كسب اطلاع , شناسايى , سنجش افكار , سنجش آراء
طبلغتنامه دهخداطب . [ طِب ب ] (ع اِ) شهوت . خواهانی تن . || شأن . حال مرد. دَهر. خُوی . عادت . یقال : ماذاک بطبی ؛ ای بدهری و عادتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سحر. (غیاث
اصمعیلغتنامه دهخدااصمعی . [ اَ م َ ] (اِخ ) (122 هَ . ق . / 740 م . - 216 هَ . ق . / 831 م .) .نام و نسب : عبدالملک بن قریب بن علی بن اصمع باهلی . منسوب به جد خود که اصمع نام داش
استفتاءدیکشنری عربی به فارسیهمهپرسى , طلب فتوا كردن , پرسشنامه , رفراندم , نظرسنجى , نظرخواهى , سنجش آرا و افكار