سنجرلغتنامه دهخداسنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) ابن ملکشاه . معزالدین ابوالحارث احمدبن ملکشاه سلجوقی ، آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ جلوس 511 هَ . ق . فوت 552 هَ . ق . بنابه قول مورخا
سنجرلغتنامه دهخداسنجر. [ س َ ج َ ] (ترکی ، اِ) مرغ شکاری جغتائی . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پرنده ای است شکاری . (برهان ). || (ص ) مردمان صاحب حال و وجد و سماع . (برهان )
سنجرلغتنامه دهخداسنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) ارسلان خان حکومت او جهه و ملتان را در زمان حکومت ناصرالدین محمودبن سلطان شمس الدین التمش بدست آورد و در سال 443 هَ . ق . درگذشت . (حبیب
سنجرلغتنامه دهخداسنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) اسمش میر محمد هاشم خلف صدق میر حیدر رفیعی . صاحب دیوان است و طبعش خالی از سلامت نیست . بعد از پدر بهندوستان رفته و هم در آنجا فوت شده ا
سنجر سلجوقیلغتنامه دهخداسنجر سلجوقی . [ س َ ج َ رِس َ ] (اِخ ) رجوع به سنجر (سلطان ) و سلجوقیان شود.
سنجردلغتنامه دهخداسنجرد. [ ] (اِخ ) قریه ای است به مرو ازروستای فندین یا فریدین . و از آنجاست ابومسلم صاحب الدعوة. (شرح احوال رودکی چ سعید نفیسی ج 1 ص 288).
سنجردهلغتنامه دهخداسنجرده . [ ] (اِخ ) از روستاهای کش که یاران مقنع در آن گرد آمده اند. (شرح حال رودکی چ سعید نفیسی ج 1 ص 293).
سنجرستانلغتنامه دهخداسنجرستان . [ س َ ج َ رِ ] (اِ مرکب ) خانقاه . و آن جائی است که مردمان در آن وجد و سماع کنند. چه سنجر به معنی مردمان صاحب حال و ستان جای بسیار چیزها باشد. (برهان
سنجرشاهلغتنامه دهخداسنجرشاه . [ س َ ج َ ] (اِخ ) رجوع به سلطان سنجر و رجوع به معزالدین سنجر سلجوقی شود.
سنجر سلجوقیلغتنامه دهخداسنجر سلجوقی . [ س َ ج َ رِس َ ] (اِخ ) رجوع به سنجر (سلطان ) و سلجوقیان شود.
سنجرستانلغتنامه دهخداسنجرستان . [ س َ ج َ رِ ] (اِ مرکب ) خانقاه . و آن جائی است که مردمان در آن وجد و سماع کنند. چه سنجر به معنی مردمان صاحب حال و ستان جای بسیار چیزها باشد. (برهان
سنجرشاهلغتنامه دهخداسنجرشاه . [ س َ ج َ ] (اِخ ) رجوع به سلطان سنجر و رجوع به معزالدین سنجر سلجوقی شود.
سنجری خراسانیلغتنامه دهخداسنجری خراسانی . [ س َ ج َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) از قدما و شعرا بوده و مدّاحی سلطان سنجر سلجوقی مینموده . وی به بین الشعرا مشهور و معروف است و در زمان سلطان نهایت جلا
سنجریلغتنامه دهخداسنجری . [ س َ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب بسنجر پادشاه سلجوقی .- حجرسنجری ؛ بسد. (یادداشت مؤلف ).- دستگه سنجری ؛ دستگاه پر شکوه و جلال سنجر : منزل تو دستگه سنجری ط