سمیرالغتنامه دهخداسمیرا. [ س َ ] (اِ) شاخی که بدان حجامت کنند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). شاخ حجامت . (آنندراج ).
سمیرالغتنامه دهخداسمیرا. [ س َ ] (اِخ ) موضعی است در راه مکه مظمه . (جهانگیری ). موضعی است دو منزلی در طریق مکه بعد از «ثور» وپیش از «حاجر» واقع شده است . گویند در اطرافش کوه هاو
سمیرالغتنامه دهخداسمیرا. [ س َ ] (اِخ ) نام عمه ٔ شیرین و ترجمه ٔ مهین بانو است . (آنندراج ). مهین بانو عمه ٔ شیرین باشد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) : سمیرا نام داردآن جهانگیرسمیرا
سمیرامیسلغتنامه دهخداسمیرامیس . [ س ِ ] (اِخ ) ملکه ٔ آشور و بابل که گویند شوهرش حدائق معلقه را برای او ساخت . (از فرهنگ فارسی معین ).
سمیرانلغتنامه دهخداسمیران . [ س ِ ] (اِخ ) شهرکی است بناحیت پارس از داراگرد آبادان و بانعمت . (حدود العالم ).
سمیرانلغتنامه دهخداسمیران .[ س ِ ] (اِخ ) قلعه ٔ استواری است بنزدیکی جویم ابی احمد و گرمسیر است و آب مصنعه دارد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 159). قلعه ٔ محکمی است در ساحل یک نهر جاری
قلعه سمیرانلغتنامه دهخداقلعه سمیران . [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) در اندلس واقع است . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 242 و قلعه ٔ سحیران شود.
سمیرامیسلغتنامه دهخداسمیرامیس . [ س ِ ] (اِخ ) ملکه ٔ آشور و بابل که گویند شوهرش حدائق معلقه را برای او ساخت . (از فرهنگ فارسی معین ).
سمیرانلغتنامه دهخداسمیران . [ س ِ ] (اِخ ) شهرکی است بناحیت پارس از داراگرد آبادان و بانعمت . (حدود العالم ).
سمیرانلغتنامه دهخداسمیران .[ س ِ ] (اِخ ) قلعه ٔ استواری است بنزدیکی جویم ابی احمد و گرمسیر است و آب مصنعه دارد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 159). قلعه ٔ محکمی است در ساحل یک نهر جاری