سمپاشیلغتنامه دهخداسمپاشی . [ س َ ] (حامص مرکب ) پاشیدن سم در جائی برای انهدام حشرات ، مانند: مگس ، پشه و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). || بمجاز، گفتن سخنانی برای تولید اختلاف در میان جمعی و ایجاد فساد، یا تبلیغ بد کردن ضد کسی . (فرهنگ فارسی معین ).
سمپاشیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آفتزدایی، آفتکشی ۲. شایعهپراکنی، مخدوشسازی، افترازنی ۳. اختلافافکنی، تفرقهافکنی
شماسیلغتنامه دهخداشماسی . [ ش َم ْ ما ] (حامص ) صفت و شغل شماس . (یادداشت مؤلف ). || (ص نسبی ) منسوب به شماس . آنچه به شماس منسوب و مربوط است : روز شنبه ز دیر شماسی خیمه زد در سواد عباسی . نظامی .کمر به عشق بتانی ببسته ای که میان <
شماسیلغتنامه دهخداشماسی . [ ش َم ْ ما ] (ص نسبی ) منسوب است به دو جا در بغداد، یکی باب الشماسیة است و دومی درب شماس . (از لباب الانساب ).
شماسیلغتنامه دهخداشماسی .[ ش َم ْ ما ] (اِخ ) ابومنصور احمدبن محمودبن اسحاق مقری شماسی . او قرآن را نزد ابوحفص کتانی خواند و از او روایت کرد و خطیب ابوبکر قرآن را بر وی خواند. شماسی به سال 430 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ).
دیر شماسیلغتنامه دهخدادیر شماسی . [ دَ رِ ش َم ْ ما ] (اِخ ) دیر مسیحی : روز شنبه ز دیر شماسی خیمه زد در سواد عباسی .نظامی .
سمپاشی کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاشیدن (سم)، آفتزدایی کردن، آفتکشی کردن ۲. شایعه پراکندن، شایعهپراکنی کردن، افترا زدن ۳. مشوبسازی کردن (اذهان)، مخدوش ساختن، بدنام کردن
desinsectisationواژهنامه آزادسمپاشی به منظور عاری نمودن از حشرات موذی، خصوصا" در وسایل نقلیه مانند هواپیما و...
سم پاشفرهنگ فارسی عمید۱. دستگاهی که بهوسیلۀ آن سمپاشی کنند.۲. آنکه سم میپاشد؛ پاشندۀ سم؛ مٲمور دفع آفات که مزارع و باغها و جاهای دیگر را بر ضد حشرات و آفات نباتی سمپاشی میکند.
sprayدیکشنری انگلیسی به فارسیافشانه، افشان، شاخه کوچک، ترکه، افشانک، ریزش، ترشح، چیز پاشیدنی، دواپاشی، تلمبه سم پاش، گردپاش، اب پاش، سنجاق یا گل سینه کوچک، پاشیدن، افشاندن، سمپاشی کردن، زدن
سمپاشی کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاشیدن (سم)، آفتزدایی کردن، آفتکشی کردن ۲. شایعه پراکندن، شایعهپراکنی کردن، افترا زدن ۳. مشوبسازی کردن (اذهان)، مخدوش ساختن، بدنام کردن