سمودلغتنامه دهخداسمود. [ س ُ ] (ع مص ) سَر دَروا داشتن از تکبر و نخوت . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). سر برداشتن از تکبر. (دهار). || نیک کوشیدن شتر. (منتهی الارب ). نیک ر
ثمودلغتنامه دهخداثمود. (اِخ ) ابن الندیم گوید ثمود نام کتابی است در کیمیا و صنعت و مؤلف آن حکما بوده اند .
ثمودلغتنامه دهخداثمود. [ ث َ / ث ُ ] (اِخ ) نام یکی از قبائل قدیم عرب . مسکن این قبیله در موصل میان حجازو شام بوده و در قرآن کریم نام این قبیله مانند قبیله ٔ عاد در ردیف جدیس [
سَامِدُونَفرهنگ واژگان قرآنبيهوده کاران (از مصدر "سمود " به معني " لهو" و لهو به معناي هر عمل سرگرم کنندهاي است که انسان را از کاري مهم و حياتي و وظيفهاي واجب باز بدارد . )
برشدنلغتنامه دهخدابرشدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بالا رفتن . بالا شدن . (آنندراج ). ببالا رفتن . بالا گرفتن . بلندشدن . صعود کردن . صعود. ارتقاء. سمود. (منتهی الارب ).تصعد. (ت
غافل شدنلغتنامه دهخداغافل شدن . [ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی خبری . آگاهی نداشتن . ذهل . اغترار. تغافل . غفول . غفلت . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). غهب . تغهب . (ت
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح َ دَ ] (ع اِ) چیزی نو که نبود. (منتهی الارب ).و بعضی گفته اند حدثان تثنیه ٔ حدث و به معنی شب و روز و نوائب و حوادث طارقه ٔ روز و شب است : رمی الحدثا
عودلغتنامه دهخداعود. (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چوب مطلق ، از هر درخت که باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ، عیدان ، أعواد (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (