سمهلغتنامه دهخداسمه . [ س ِ م َ ] (ع مص ) داغ کردن و نشان کردن . ج ، سمات . (برهان ). داغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نشان کردن و داغ نمودن . (منتهی الارب ).
سمهلغتنامه دهخداسمه . [ س ِ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی سمر باشد که دست افزار جولاهگان است ، و آن جاروب مانندی باشد که بدان آهار بر روی تاره ٔ جامه کشند. (برهان ) (آنندراج ) (از ن
سمهواژهنامه آزادسُمِه یا به معنای سوراخ است. سوراخ و سُمبه هم (همراه هم )در عبارات عامیانه کاریرد دارد
سمحلغتنامه دهخداسمح . [ س َ ] (ع ص ) آسان و جوانمرد. (منتهی الارب )(آنندراج ). سفر. ج ، سُمَحاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). || عود سمح ؛ چوب بی گره . (منتهی ا
سمحلغتنامه دهخداسمح . [ س َ م َ ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . جوانمرد کردن . || بخشیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
صمحلغتنامه دهخداصمح . [ ص َ ] (ع مص ) گداختن گرما دماغ کسی را بگرمی خود. || تازیانه زدن کسی را. || درشتی کردن با کسی در سؤال و جز آن . (منتهی الارب ).
سمةلغتنامه دهخداسمة. [ س ُم ْ م َ ] (ع اِ) سفره ای است از برگ خرما که زیرخرمابن گسترند تا خرما از درخت بر وی افتد. (منتهی الارب ). || (ص ) دروغ باطل . (منتهی الارب ).- ابل سمه
سمهدلغتنامه دهخداسمهد. [ س َ هََ ] (ع ص ) خشک و سخت هر چیز باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
سمهددلغتنامه دهخداسمهدد. [ س َ م َ دَ ] (ع ص ) شتر بزرگ تن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
سمةلغتنامه دهخداسمة. [ س ُم ْ م َ ] (ع اِ) سفره ای است از برگ خرما که زیرخرمابن گسترند تا خرما از درخت بر وی افتد. (منتهی الارب ). || (ص ) دروغ باطل . (منتهی الارب ).- ابل سمه
سمهدلغتنامه دهخداسمهد. [ س َ هََ ] (ع ص ) خشک و سخت هر چیز باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
سمهددلغتنامه دهخداسمهدد. [ س َ م َ دَ ] (ع ص ) شتر بزرگ تن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).