سمندونلغتنامه دهخداسمندون . [ س َ م َ ] (اِ) سمندر است که جانور آتشی باشد و اصل این لغت سام اندرون بود، یعنی در اندرون آتش چه سام به معنی آتش آمده است . (برهان ).
سمندورلغتنامه دهخداسمندور. [ س َ م َ ] (اِ) سمندر است که جانوری آتشی باشد. (برهان ). نام جانوری است که میان آتش متکون بود. بعضی گفته اند بر هیأت موشی باشد و از پوستش مردم بزرگ کل
سمندورلغتنامه دهخداسمندور. [ س َ م َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که از آنجا عود آورند. (برهان ) (جهانگیری ). شهری است نزدیک ملتان . (منتهی الارب ) : از سمندورتا بخیزد عودتا همی ساج خی
سمندوکلغتنامه دهخداسمندوک . [ س َ م َ ] (اِ) سمندر است که حیوان آتشی باشد. (برهان ). رجوع به سمندر شود.
سمندللغتنامه دهخداسمندل . [ س َ م َ دَ ] (اِ) مرغی است بهند که در آتش نمی سوزد. (برهان ) (منتهی الارب ). رجوع به سمندر، سمندول ، سمندوک ، سمندور و سمندون شود.
سمندورلغتنامه دهخداسمندور. [ س َ م َ ] (اِ) سمندر است که جانوری آتشی باشد. (برهان ). نام جانوری است که میان آتش متکون بود. بعضی گفته اند بر هیأت موشی باشد و از پوستش مردم بزرگ کل
سمندورلغتنامه دهخداسمندور. [ س َ م َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که از آنجا عود آورند. (برهان ) (جهانگیری ). شهری است نزدیک ملتان . (منتهی الارب ) : از سمندورتا بخیزد عودتا همی ساج خی
سمندوکلغتنامه دهخداسمندوک . [ س َ م َ ] (اِ) سمندر است که حیوان آتشی باشد. (برهان ). رجوع به سمندر شود.