سمندیکشنری عربی به فارسیکف , حباب , چربي بالن وسايرپستانداران دريايي , چاق شدن , چربي اوردن , هايهاي گريستن , باصدا گريستن , الچروبه , بلدرچين , وشم , بدبده , شانه خالي کردن , از ميدان
سمنلغتنامه دهخداسمن . [ س َ ] (ع اِ) در عربی مطلق روغن را گویندعموماً و روغن گاو را خصوصاً. (برهان ) . روغن و روغن گاو و گوسفند. ج ، سمون . (مهذب الاسماء). روغن . (السامی ). رو
ثمنلغتنامه دهخداثمن . [ ث َ ] (ع مص ) هشتم هفت کس شدن . || هشت گردانیدن . || هشت یک گرفتن . هشت یک مال ستدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بها کردن متاع .
ثمنلغتنامه دهخداثمن . [ ث َ م َ ] (ع اِ) بها. ارز.نرخ . اخش . قیمت . مقابل ِ مثمن و صرف . ج ، اثمان . اَثمُن . اَثمِنة : در میان اهل دیلم غلائی ظاهر شد بسبب تردد لشکر و تفحص از
سمن زردلغتنامه دهخداسمن زرد. [ س َ م َ ن ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی است خوشبو و لطیف . (آنندراج ) (بهار عجم ).