سرعفةلغتنامه دهخداسرعفة. [ س َ ع َ ف َ ] (ع مص ) نیکو پرورش دادن کودک : سرعفت الصبی ؛ نیکو ساختم غذای کودک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیک پروردن . (تاج المصادر بیهقی ).
سرعفةلغتنامه دهخداسرعفة. [ س َ ع َ ف َ ] (ع مص ) نیکو پرورش دادن کودک : سرعفت الصبی ؛ نیکو ساختم غذای کودک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیک پروردن . (تاج المصادر بیهقی ).
استعفا دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ستعفا دادن، کنار رفتن، بازنشستهشدن، دست کشیدن، تسلیم شدن، تغییر عقیده دادن
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود