سمراءلغتنامه دهخداسمراء. [ س َ ] (ع ص ) مؤنث اسمر. گندم گون . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (اِ) گندم آردی که نخاله ٔ آنرا جدا نکرده باشند. || شیردوشه از چرم
سمرادلغتنامه دهخداسمراد. [س َ ] (اِ) وهم . فکر. خیال . (برهان ). وهم . اندیشه . (آنندراج ). گمان . پندار. چیز موهوم . (ناظم الاطباء).
سمرادیلغتنامه دهخداسمرادی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به سمراد که وهم و خیال باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).
سمرانلغتنامه دهخداسمران . [ س ِ ] (اِخ ) گویند نام عربی سمرقند است . (معجم البلدان ) (تاریخ بخارای نرشخی ص 27).
سمراءلغتنامه دهخداسمراء. [ س َ ] (ع ص ) مؤنث اسمر. گندم گون . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (اِ) گندم آردی که نخاله ٔ آنرا جدا نکرده باشند. || شیردوشه از چرم
سمرادلغتنامه دهخداسمراد. [س َ ] (اِ) وهم . فکر. خیال . (برهان ). وهم . اندیشه . (آنندراج ). گمان . پندار. چیز موهوم . (ناظم الاطباء).
سمرادیلغتنامه دهخداسمرادی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به سمراد که وهم و خیال باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).
سمرانلغتنامه دهخداسمران . [ س ِ ] (اِخ ) گویند نام عربی سمرقند است . (معجم البلدان ) (تاریخ بخارای نرشخی ص 27).