اﷲ ساخلاسونلغتنامه دهخدااﷲ ساخلاسون .[ اَل ْ لاه ] (ترکی ، صوت مرکب ) در ترکی بمعنی «خدانگه دار» است که گاه جدا شدن از دوستان و کسان گویند.- امثال :اﷲ ساخلاسون دعوا نمیخواهد .
slotsدیکشنری انگلیسی به فارسیاسلات، شکاف، چاک، رخ، کلون در، چفت در، شکاف کوچک، غاز، فرج، فرجه، شکافتن، چفت کردن، در شکاف یا سوراخ انداختن
اﷲ ساخلاسونلغتنامه دهخدااﷲ ساخلاسون .[ اَل ْ لاه ] (ترکی ، صوت مرکب ) در ترکی بمعنی «خدانگه دار» است که گاه جدا شدن از دوستان و کسان گویند.- امثال :اﷲ ساخلاسون دعوا نمیخواهد .
گاریچیلغتنامه دهخداگاریچی . (اِخ ) دهی است از دهستان ستخواست بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 50 هزارگزی باختر اسفراین . جلگه ، معتدل ، دارای 4 تن سکنه . زبان کردی . آب آن از ق
سخالغتنامه دهخداسخا. [ س َ ] (اِخ ) ناحیتی است بمصر وقصبه ٔ آن سخاست در مصر پایین . (از معجم البلدان ).