سماحلغتنامه دهخداسماح . [ س َ / س ِ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الارب ). سخاوت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشیدن . (غیاث ) (منتهی الارب ). جوانمردی کردن
سمحلغتنامه دهخداسمح . [ س َ ] (ع ص ) آسان و جوانمرد. (منتهی الارب )(آنندراج ). سفر. ج ، سُمَحاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). || عود سمح ؛ چوب بی گره . (منتهی ا
سمحلغتنامه دهخداسمح . [ س َ م َ ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . جوانمرد کردن . || بخشیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سمخلغتنامه دهخداسمخ . [ س َ ] (ع مص ) بر سوراخ گوش زدن . و رسیدن بدان پس خسته کردن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به سوراخ گوش زدن چنانکه آن را خسته کند. (از اقرب الموارد).
سمخةلغتنامه دهخداسمخة. [ س ِ خ َ ] (ع اِمص ) هیئت گوش دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): انه لَحَسَن ُ السِمْخَة؛ نیکو نگاهدارنده مسموعات است . (منتهی الارب ).
slopدیکشنری انگلیسی به فارسیافتادن، پساب اشپزخانه وامثال ان، غذای رقیق وبی مزه، مشروب رقیق وبی مزه، شلوار گشاد، لجن، باتلاق، تفاله، ادم کثیف، اشغال خوری، هر نوع لباس گشاد رویی، روپوش کتانی
سماحلغتنامه دهخداسماح . [ س َ / س ِ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الارب ). سخاوت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشیدن . (غیاث ) (منتهی الارب ). جوانمردی کردن
سمحلغتنامه دهخداسمح . [ س َ ] (ع ص ) آسان و جوانمرد. (منتهی الارب )(آنندراج ). سفر. ج ، سُمَحاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). || عود سمح ؛ چوب بی گره . (منتهی ا
سمحلغتنامه دهخداسمح . [ س َ م َ ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . جوانمرد کردن . || بخشیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سمخلغتنامه دهخداسمخ . [ س َ ] (ع مص ) بر سوراخ گوش زدن . و رسیدن بدان پس خسته کردن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به سوراخ گوش زدن چنانکه آن را خسته کند. (از اقرب الموارد).
سمخةلغتنامه دهخداسمخة. [ س ِ خ َ ] (ع اِمص ) هیئت گوش دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): انه لَحَسَن ُ السِمْخَة؛ نیکو نگاهدارنده مسموعات است . (منتهی الارب ).